مطالب روز |
ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد… این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود. [ یکشنبه 90/10/11 ] [ 11:46 عصر ] [ محمد رضا آزادبری ]
[ نظر ]
روزی پسر جوانی مشغول تمیز کردن وسایل پدربزرگ مرحومش بود که یک پاکت نامه قرمزرنگ پیداکرد. روی پاکت با خطی زیبا و درشت ، نوشته شده بود: “تقدیم به نوه عزیزم “. [ یکشنبه 90/10/11 ] [ 11:45 عصر ] [ محمد رضا آزادبری ]
[ نظر ]
اگر مرد باشی ، آرزومندم زن خوبی داشته باشی . . .
و اگر زن باشی شوهر خوبی داشته باشی ، که اگر فردا خسته باشید ، یا پس فردا شادمان ، باز هم از عشق حرف برانید تا از نو آغاز کنید . . . [ یکشنبه 90/10/11 ] [ 11:41 عصر ] [ محمد رضا آزادبری ]
[ نظر ]
دختر: سـاعت چنده؟
پسر: سـاعت چنده؟ دختر: دیـوونه شدی؟ پسر: دیوونه شدی؟ دختر: چـرا هر چی میگم تکرار میکنی؟ پسر: چـرا هر چی میگم تکرار میکنی؟ دختر: دوسـتت دارم عزیزم پسر: سـاعت چهار و سی و هشت دقیقه !!! [ یکشنبه 90/10/11 ] [ 11:40 عصر ] [ محمد رضا آزادبری ]
[ نظر ]
یه نگاه به شناسنامتون بندازید،تاریخ تولدتون تو کدوم یکی از این 8 ردیف قرار گرفته؟ [ شنبه 90/10/3 ] [ 1:19 عصر ] [ محمد رضا آزادبری ]
[ نظر ]
699666999999666999999666996666666996666699999666669966666699 شمارهای بالا را انتخاب کنید [ دوشنبه 90/9/28 ] [ 11:33 عصر ] [ محمد رضا آزادبری ]
[ نظر ]
یارو زبونش میگرفته، [ دوشنبه 90/9/28 ] [ 11:32 عصر ] [ محمد رضا آزادبری ]
[ نظر ]
حسنی نگو جوون بگو [ دوشنبه 90/9/28 ] [ 11:29 عصر ] [ محمد رضا آزادبری ]
[ نظر ]
میدونم از نگاه به چشام بدتون می یاد اما ......
ولی میخواهم درد دلی کودکانه با شما کنم ....اینجا سرزمین من است اینجا سیستان است شغل بیشتر مردمانش شتر بانی است... این مسجدشونه جاده هایشان ... برای پخت و پز از هیزم استفاده می کنند .... گاهی اوقات بلند کردن هیزم به قیمت نیش زدن عقرب است آنها مربا و پنیر را نمی شناسند فقط نان است و نان است و نان... از معلمشون بپرسید... از سختی تدریس بدون امکانات وفضا بپرسیداز اومدن گردبادی ناگهانی بپرسید که دفترو کتاب رو با خود می بره از اومدن حیوانات ومزاحمت و حواس پرتی بچه ها بپرسید ....
نمی دونستم برای این عکس آخر چه بنویسم نظر یادتون نره [ پنج شنبه 90/9/24 ] [ 2:26 صبح ] [ محمد رضا آزادبری ]
[ نظر ]
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟ [ پنج شنبه 90/9/24 ] [ 2:21 صبح ] [ محمد رضا آزادبری ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |